اسلام Islam




شناخت

كوتاهى

از اسلام



بسم الله الرحمن الرحيم

        

 اسلام گواهى دادن بر اين امر است كه معبود و مشكل گشاى بر حقى جز خداى يگانه  نيست و محمد رسول فرستاده اوست، اين گواهى مى بايستى با زبان و قلب وجوارح انجام گيرد، و معناى اين گواهى آنقدرگسترده است كه ايمان به اركان ششگانه اعتقادى وعمل به اركان پنجگانه عملى اسلام و نيز احسان را در بر میگيرد، كه اين عبارت از آخرين دين از اديان الهى است كه خداوند مهربان آنرا برخاتم پيامبران سیدنا محمد مصطفى صلی الله و علیه و سلم نازل فرموده است.
 اسلام يگانه دين برحقى است كه خداوند جز اين دين،دين ديگرى از هيچ احدى نمیپذيرد. خداوند اين دين را بقدرى سهل و آسان گردانيده كه هيچ گونه سختى و مشقتى در آن نيست، چيزى بر پيروان آن فرض نگردانيده كه نتوانند انجامش دهند و آنان را به چيزى   مكلف نكرده كه از عهده ى آن برنآيند.
اسلام دينى است كه پايه ى آن توحيد، شعارش صداقت ، معيارش عدالت، مسيرش حقيقت و روحش رحمت است، اسلام مكتب بزرگى است كه انسانها را به هر آنچه در زندگى دنيوى و آخروى برايشان مفيد باشد راهنمايى مى كند و ازهر آنچه در دنيا و آخرت برايشان زيان آور باشد باز میدارد.
اسلام دينى است كه خداوند بوسيله آن عقايد و اخلاق را صيقل میدهد ، و دنيا و آخرت را بدان اصلاح مى كند، و بوسيله آن در ميان دلهاى پراكنده، و انديشه هاى متضاد الفت و محبت مى اندازد وآنها را از تاريكى هاى باطل مى رهاند و به شاهراه حق و صراط مستقيم رهنمون مى گردد.

سلام مكتبى است كه همه اصول و مبانى ، احكام و قوانين و دستورات و برنامه هايش،محكم و استوار و خلل ناپذير است جز به حق و راستى خبر نمى دهد، و جز به نيكى و عدالت حكم نمى كند،اعتقاداتش سالم و متين ، عباداتش سازنده و رشك آفرين و اخلاقش برازنده و فخر آفرين است .

رسالت اسلام :
مهمترين اهدافى را كه اسلام جهت تحقق آن تلاش مى كند مى توان چنين برشمرد :
1-        آشناكردن انسانها به خالق و آفريدگارشان ، به ذات لايزالى كه همواره باقى خواهد بود، به اسماى نيكويش كه همنام ديگرى ندارد، و به صفات متعالى اش  كه بى نظيروبى مانند است، به افعال حكيمانه اش كه در انجام آنها به هيچ شريك و همتايى محتاج نيست و به عبادت و حق بندگى اش كه صرفاً او مستحق و لايق هر گونه پرستش و بندگى است.
2-        دعوت انسانها به سوى عبادت و پرستش ذات يكتاى پروردگار ، بدين صورت كه تمامى آنچه را كه خداوند متعال در كتاب مقدّسش و سنت پيامبرش اعم از اوامر و نواهى كه سعادت دنيا و آخرت انسانها در آن نهفته است بيان داشته مورد عمل قرار دهند.
3-         متوجه كردن انسانها به حقيقت زندگى، كه اين دنيا دارى فانى است و زندگى حقيقى پس از مرگ شروع مى شود و مراحل سعادت يا شقاوت انسان از قبر شروع شده تا هنگام برانگخته شدن بعد از مرگ، و سپس حساب و كتاب، كه آنگاه مصير هر كس مشخص خواهد شد و هر كس مطابق اعمالش يا به بهشت و يا به دوزخ خواهد رفت اگر خوب كرده خوبى مى بيند و اگر بد كرده بدى.

بنابراين قواعد اساسى اسلام را مى توان چنين خلاصه كرد :


بخش نخست

اركان ايمان

   ركن اول:   ايمان به خدا
كه نقاط ذيل را در برمیگيرد .
ألف : ايمان به ربوبيت خداوند متعال، يعنى اقرار و باور به اينكه صرفاً ذات يگانه اوست كه پروردگار و آفريدگار و صاحب اختيار، و متصرف در تمامى شئون مخلوقاتش است.
ب : ايمان به ألوهيت خداوند متعال ، يعنى يقين و باوربه اينكه إله و كارسازو لايق پرستش فقط ذات يگانه اوست و تمامى معبودات ديگر غير از او ، باطل هستند.
ج : ايمان به اسماء و صفات خداوند متعال ، يعنى يقين و باور به اينكه او اسماى نيكو و صفات متعالى و كامل دارد كه ويژه خود اوست.






ركن دوم :  ايمان به فرشتگان

فرشتگان بندگان مكرمى هستند كه خداوند حكيم آنان را آفريده است و آنان بى وقفه به عبادت پروردگار شان مشغولند، و گوش بفرمان او هستند، خالق حكيم آنان را به اعمال زيادى مكلف كرده است ، از جمله ى آنها جبرئيل عليهم الصلاةالسلام است كه خداوند مأموريت وحى را به او سپرده است كه وحی را ازنزدخداوند میآورد و به هركسی از انبياء ورسولان عليهم الصلاةالسلام كه خداوند بخواهد مى رساند. يكى ديگر ازفرشتگان ميكائيل عليهم الصلاةالسلام است كه خداوند او را مأمور باران و گياهان نموده است.
ديگرى اسرافيل عليهم الصلاةالسلام است كه خداوند او را مأمور نفخ صور كرده است و اين هنگامى است كه به حكم پروردگار فرصت بى هوش شدن زندگان و سپس برانگيخته شدن همهء مردگان فرا رسد و ديگرى ملك الموت است كه مأمور قبض ارواح گرديده است .

ركن سوم :  ايمان به كتب آسمانى

 خداوند مهربان كتابهايى را برپيامبرانش عليهم الصلاةالسلام نازل فرموده كه مصدر هدايت و سعادت و تمامى خوبى ها است .
كتابهايى كه ما در بارهء آن مى دانيم عباتند از:
الف: تورات كه خداوند آنرا بر موسى عليهم الصلاةالسلام نازل فرموده و اين بزرگترين كتابى است كه خداوند براى بنى اسرائيل نازل فرموده است.
ب : انجيل كه خداوند آنرابرعيسى عليهم الصلاةالسلام نازل فرموده است.  

ج : زبور كه خداوند آنرا به داؤد عليهم الصلاةالسلام داده است .
د : قرآن كريم كه خداوند آنرا بر خاتم أنبياء حضرت محمد عليهم الصلاةالسلام نازل فرموده است ، از ويژگيهاى قرآن اين است كه خداوند بوسيله آن بقيهء كتب آسمانى را منسوخ كرده و خودش حفاظت آنرا به عهده گرفته ، زيرا كه اين كاملترين و پايدارترين دستور زندگى به عنوان روشن ترين حجت و برهان الهى بر بندگانش تا روز قيامت باقى خواهد ماند.

ركن چهارم :  ايمان به پيامبران  عليهم الصلاةالسلام

خداوند متعال پيامبرانى را براى هدايت بندگانش فرستاده است ، كه اولين آنها سیدنا نوح عليهم الصلاةالسلام و آخرين شان سیدنا محمد صلی الله و علیه و سلم نازل است.
تمامى پيامبران عليهم الصلاةالسلام بشمول سیدنا عيسى بن مريم و سیدنا عزير انسانهايى هستند كه آفريده شده اند، و هيچگونه خصوصيتى را از صفات و خصوصيات ربوبيت كه ويژه پروردگار است دارا نيستند بلكه آنها صرفاً بندگانى از بندگان خدا هستند كه خداوند آنان را بوسيله رسالت و نبوّتش برگزيده و اعزاز بخشيده است. و آنگاه خداوند سلسله ى ارسال پيامبران عليهم الصلاةالسلام را بوسيله رسالت سیدنا محمد صلی الله و علیه و سلم ختم نموده و ايشان را به عنوان آخرين پيامبر بسوى همه انسانها فرستاده است كه بعد از ايشان تا قيامت پيامبر ديگرى نخواهد آمد.   





ركن پنجم :  ايمان به روز قيامت

روز قيامت يا روز رستاخيز بقدرى بزرگ و هولناك است كه نمى توان تصورش كرد آنروز پروردگار قادر متعال همه ى انسانها را از قبرهايشان زنده خواهد كرد تا اينكه براى هميشه زنده وجاويد بمانند، يا در بهشت جاويدان و دار نعمتها ،و يا در دوزخ رسوا كننده و دار ذلتها، ايمان به روز رستاخيز ، ايمان به تمامى آن حقايقى است كه انسان پس از مردن باآنها روبرو مى گردد، مانند فتنه ى قبر، نعمتها، عذاب و آنچه كه بعد از آن رخ خواهد داد ، مانند زنده شدن پس از مرگ، و جمع شدن در ميدان محشر، و وزن و حساب اعمال و نهايتاً بهشت يا دوزخ .

ركن ششم: ايمان به تقدير

تقدير يا سرنوشت، ايمان و باور به اين امر است كه خداوند حكيم و توانا تمامى اين كائنات را طبق برنامه معينى كه خود با علم و حكمت خويش آنرا طراحى كرده آفريده است فلذا يكايك ذرات و حوادث اين جهان را با علم ازلى اش مى داند و در نزد او در لوح محفوظ نوشته است چون كه او همه چيز را خواسته و دانسته آفريده بنابراين جز با اراده و قدرت بى پايان او هيچ ذره اى در اين جهان پديد نخواهد آمد ، و هيچ برگى از درخت نخواهد افتاد.





بخش دوم

اركان اسلام

اسلام بر پنج پايه استوار گرديده كه انسان تابه اين پنج پايه يا پنچ ركن ايمان نياورد و آنها را در عمل پياده نكند مسلمان واقعى نخواهد گرديد.

ركن اول: كلمه شهادت

يعنى گواهى دادن و ايمان و باور داشتن به اينكه جز خداى يگانه هيچ معبودى سزاوار پرستش نيست و محمد پيامبر و فرستاده اوست، اين كلمه ى شهادت در واقع كليد اسلام است ،و ستون فقراتى كه تمام دين بر آن مى ايستد.
پس جزء اول كلمهء شهادت اثبات اين امر است كه صرفاً يك ذات قادرُ توانايى بر حق است و لايق پرستش ، و غير او تمامى معبودان ديگر باطل و بى اختيارند.
و در جزء دوم كلمه تلقين اين درس است كه پيامبر صلی الله و علیه و سلم را در هر آنچه خبر مى دهد تصديق كنيم، و از أوامرش اطاعت نمائيم، و از هر آنچه ما را باز داشته بازآئيم، و جز در پرتو شريعتش عبادت نكينم.

ركن دوم :  نماز

خداوند نماز را در شبانه روزى پنج مرتبه فرض گردانيده تا اينكه بنده مؤمن و لو جزئى از حق پروردگارش را اداء نمايد، و شكر نعمتهايش را بجاى آورد، و تا اينكه بوسيله

 اين نماز بتواند با پروردگارش رابطه بر قرار كند، با او راز و نياز كند’ و او را بخواند’ و سر انجام تا اينكه اين نماز  بنده مسلمان را از گناهان و بدى ها باز دارد. از ديگر ثمرات نماز اين است كه ايمان را پالائش مى دهد ثواب پاداش بى شمارى جلب مى كند، نماز گذار از نظر روحى و جسمى احساس راحت و آرامش مى كند، و خلاصه اينكه نماز ضامن سعادت ابدى انسان است.

ركن سوم:  زكات

زكات عبارت از مالى است كه شخص مسلمان بايد آنرا به افراد فقير و مستحق و ديگر جهاتىكه دادن زكات به آنان مشروع است بپردازد، البته زكات مانند نماز بر هر مسلمانى فرض نيست بلكه صرفاً بر آن عده از مسلمانان فرض گرديده كه دارايى شان به حد معينى برسد و يكسال كامل از ملكيت آن بگذرد.
زكات را خداوند به اين دليل فرض گردانيده تا اينكه مسلمان صاحب نعمت و دارايى، در دينش محكم گردد، در اخلاق و رفتارش رشد كند، و تا اينكه خداوند آفات و بليات را بوسيله اين صدقه از او و اموالش دفع نمايد، و گناهان و تقصيراتش را ببخشد، و در عين حال نوعى كمك و دستگيرى براى افراد فقير و ناتوان جامعه باشد و آنانرا در شئون زندگى شان يارى كند.
با اين وجود اين مقدار مالى كه خداوند به عنوان زكات بر مسلمانان فرض گردانيده نسبت به آنهمه مال و نعمت وآسايشى كه خداوند به آنان داده بسيار ناچيز و اندك است.




ركن چهارم:  روزه  

روزه عبادتى است كه خداوند در سالى يكماه بر مسلمانان فرض گردانيده و آن ماه مبارك رمضان ماه نهم قمرى است ،در اين ماه همه ى مسلمين مكلفند، از صبح تا شب از خوردن، آشاميدن ، و جماع كردن باز بايستند، كه خداوند مهربان در عوض با فضل و احسان خودش ايمان شان را كامل مى گرداند ، از گناهان شان در گذر مى كند، درجاتشان را بلند مى نمايد، علاوه بر اين ديگر ثمرات ارزشمند دنيوى و اخروى نيز بسيار است كه در ماه مبارك رمضان براى روزه داران حاصل مى گردد.

ركن پنجم : حج 

و آن عبارت از سفر براى زيارت خانه ى خداست كه در زمان مخصوص و باشرايط مخصوص انجام مى گيرد حج را خداوند بر هر مسلمانى كه توانايى جسمى و مالى داشته باشد يكمرتبه در عمرفرض گردانيده است ، اين فرصتى است كه مسلمين جهان از هر سو براى پرستش پروردگار يگانه شان در بهترين و مقدس ترين سرزمين دور هم جمع شوند ، و بدون آنكه فرقى ميان رئيس و مرؤس و غنى و فقير و سياه وسفيد وجود داشته باشد همگى بايك لباس به پيشگاه پروردگار شان میبايستند، از مهتمرين اركان حج وقوف عرفه ، طواف كعبه مشرفه(قبله مسلمين جهان) و سعى بين صفا و مروه را مى توان نام برد.
علاوه برآن منافع بى شمارى نيز در حج وجود دارد كه ازحد و حصر خارج است چه منافع دنيوى و چه اخروى.


بخش سوم : احسان

احسان اين است كه بنده ى مؤمن و مسلمان خدا را چنان پرستش كند كه گويا او را مى بيند، ون اگر او خدا را نمى بيند باور و يقين داشته باشد كه خداوند حتماً او رامى بيند يعنى بنده مسلمان بايد در حين عبادت اين احساس را در خود بوجود آورد. مسلماً زمانى اين تصور و يقين در او بوجود خواهد آمد كه به يكايك سنتهاى پيامبراكرم  صلی الله و علیه و سلم نازل عمل نمايد و از هر گونه مخالفتى بپرهيزد.
همه ى آنچه كه گذشت اسلام ناميده مى شود، اين را نيز بايد دانست كه اسلام زندگى پيروانش را اعم از فرد يا گروه به گونه اى تنظيم نموده ، كه سعادت دنيا و آخرت را براى شان تضمين مى نمايد، ازدواج را حلال گردانيده و بدان تشويق نموده است ، و زنا و لواط و ساير زشتى ها را حرام كرده است ، صله رحم و شفقت و مهربانى با فقراء و مساكين و دستگيرى آنان را واجب گردانيده است ، همچنين به هرگونه اخلاق نيكو ترغيب نموده و ازهر گونه اخلاق زشت و ناپسند باز داشته است ، روزى حلال را كه از راه تجارت و كشاورزى و ديگر مشاغل سالم حاصل شود حلال گردانيده ، و سود تجارت حرام و ساير معاملاتى را كه در آن غش و فريب باشد حرام نموده است.
اسلام همچنين تفاوت مردم در استقامت بر دين و رعايت حقوق ديگران را نيز در نظر داشته است ، فلذا همچنين كه عقوبات و تنبيهات باز دارنده اى براى يك سرى خلاف ورزيهاى متعلق به دين وذات ملكوتى اش مانند ردّت (بى دين شدن) و زنا و شراب خوارى وغيره در نظر گرفته از سوى ديگر تنبيهاتى نيز براى تجاوزات و حق تلفى هاى مردم تعيين نموده است اين حق تلفى چه در مال ديگران باشد ، چه در آبرو و حيثيت


آنان و چه درخون شان مانند آدم كشتن، دزدى كردن ، تهمت زدن ، كسى را كتك زدن ، آزار دادن و مالش را غصب كردن ، و غيره.
همهء اينها عقوبات و تنبيهاتى است كه نسبت به نوع جرم و گناه ، بسيار مناسب است  به گونه اى كه حق هيچكدام از دو طرف ضايع نمى شود.
اسلام همچنين رابطه حاكم با محكومين را نيز تنظيم نموده است ، درصورتىكه گناهى در اطاعت ازحاكم نباشد اطاعت او را بر محكوم واجب گردانيده است ، و شورش و سركشى عليه حاكمان را حرام گردانيده است ،زيرا كه اين گونه برخوردها معمولاً مفاسد زيادى را در پى دارد.
با اين جمع بندى مطلب را بپايان مى بريم كه :
أولاً: اسلام براى سعادت انسانها آمده است ، لذا مى خواهد كه انسان جهت ايجاد رابطه سالم ميان خود و پروردگارش و فرمانبردارى از خالق يكتا آنگونه كه دستور داده تلاش كند ، و همچنين رابطه اش را در تمامى شئون زندگى با همنوعان خويش مستحكم گرداند.
ثانياً: هيچ خير و نيكى اى نيست كه اسلام بدان امر نكرده و ترغيب ننموده باشد و هيچ بدى و رذالتى نيست كه اسلام از آن نهى نكرده و امت را از آن باز نداشته باشد ، چه در عقايد و احكام ، چه در معاملات و اخلاق وچه در هر بخش از زندگى ، كه اين خود بر كمال و حسن اين دين جهان شمول دلالت روشن دارد.

به اميد سعادت و كاميابى همه مسلمين در سراسر گيتى.


حسیب اخگر



سیرت و سیمای محمدص

بعثت پیامبر
بعثت پیامبر(ص) یا برانگیخته شدن آن حضرت به مقام رسالت، مهم ترین فراز از تاریخ اسلام بوده و نزول قرآن کریم نیز از این زمان آغاز می ‌گردد. کلمه بعثت به معنای «برانگیخته شدن» بوده و در اصطلاح به مفهوم فرستاده شدن انسانی از سوی خداوند متعال برای هدایت دیگران می ‌باشد. همان طور که از روایات اسلامی و مطالعات تاریخی برمی‌آید، مسأله بعثت پیامبر(ص) در ادیان الهی با برخی از خصوصیات و نشانه ‌ها، قبل از ظهور آن حضرت، مطرح بوده و بسیاری از اهل کتاب و پاره‌ای از اعراب مشرک نیز با آن آشنایی قبلی داشته‌اند. نوید و بشارت ظهور پیامبر خاتم(ص)، به تصریح قرآن در تورات و انجیل ذکر گردیده و حضرت عیسی(ع) نیز پس از تصدیق توراتی که به حضرت موسی(ع) نازل شده بود، به برانگیخته شدن رسول اکرم(ص) بشارت داده است. هم چنین در این کتب، حتی به خصوصیات رسول اکرم (ص) و یاران شان نیز اشاره شده است. بنابراین(و همانگونه که قرآن نیز ذکر می ‌نماید) دانشمندان اهل کتاب، پیامبر اکرم(ص) را هم چون نزدیک ترین کسان خود می ‌شناخته اند.

با مراجعه به تاریخ می ‌توان افراد زیادی را یافت که در انتظار ظهور و بعثت پیامبر خاتم(ص) بوده‌اند و افرادی از میان آن ها، حتی به امید دیدار پیامبر(ص) به محل سکونت، مکان هجرت و یا حتی گذرگاه عبور و مرور آینده پیامبر هجرت کرده بودند که به عنوان نمونه، می ‌توان به "بحیرای راهب" اشاره نمود. بنابر این بعثت پیامبر اسلام (ص)، حادثه‌ای بس بزرگ در سرنوشت هدایت بشری بوده و عظمت این امر سبب می‌ شد که خداوند متعال به عنوان مقدمه این امر بزرگ، تربیت و پرورش آن حضرت را به عهده داشته و ایشان را برای آینده دشواری که در پیش رو داشتند، آماده سازد. به دنبال همین تربیت الهی بود که پیامبر(ص) در سال های قبل از بعثت نیز حالات فوق العاده معنوی و مشاهدات روحانی داشته و نتیجتاً ایشان تمام این دوران را با پاکی و طهارت و معنویت سپری کرده‌اند. حضرت علی(ع) می ‌فرمایند: "خداوند بزرگترین فرشته خود را از خردسالی پیامبر، همدم و همراه ایشان ساخت. این فرشته در تمام لحظات شبانه روز با آن حضرت همراه بود و او را به راه های بزرگواری و اخلاق پسندیده و شایسته رهبری می ‌کرد." پیامبر(ص) به خاطر همین حالات معنوی و طهارت روحی، ناگزیر از وضع نابسامان مردم و از جهل و فسادی که بر جامعه آن روز و بویژه در شهر مکه حاکم بود، رنج می ‌بردند. هم چنین به منظور تفکر و عبادت در مکانی خلوت، مدتی محدود در سال را از آن ها کناره می‌گرفتند و به کوه حرا(که در شمال شرقی مکه واقع است) می ‌رفتند. این کناره‌گیری برای حُنَفا و برخی یکتاپرستان قبل از پیامبر نیز وجود داشته است. گویند عبدالمطلب، جد بزرگوار پیامبر (ص) پایه‌گذار این رسم بوده است. او به هنگام ماه رمضان برای خلوت و عبادت به کوه می ‌رفت و مستمندانی را که از آن جا می ‌گذشتند، اطعام می ‌نمود. در واقع می ‌توان گفت که این خلوت ‌گزینی، زمینه‌ای برای تقویت هر چه بیشتر حیات روحانی رسول اکرم(ص) و مقدمه‌ای برای بعثت و نزول وحی به آن حضرت به شمار می ‌رفته است. در دوران این خلوت‌ گزینی‌ ها نیز هم چون سایر مراحل گوناگون زندگی رسول اکرم(ص)، حضرت علی(ع) که پرورش یافته در خانه پیامبر(ص) و در دامان ایشان است، پیامبر اکرم(ص) را همراهی می‌ نمود و گاهی اوقات برای ایشان آذوقه و آب و غذا می ‌برد. پس از سپری شدن ایام عبادت، پیامبر(ص) به مکه برگشته و پیش از این که به خانه خویش بازگردند، خانه خدا را طواف می‌ نمودند. این حالات هم چنان ادامه یافت تا این که سن آن حضرت به چهل سالگی رسید و خداوند که دل ایشان را برترین و مطیع‌ ترین و خاضع و خاشع‌ ترین دل ها در برابر خویش یافت، ایشان را مبعوث کرد و به پیامبری گرامی داشت، تا به وسیله قرآنی که آن را روشن و استوار گردانیده، بندگانش را از پرستش بر بتان خارج ساخته و به پرستش خویش هدایت کند.

نزول اولین وحی
به عقیده اکثر علمای شیعه، بعثت پیامبر(ص) در روز 27 ماه رجب، پنج سال پس از تجدید بنای کعبه، اتفاق افتاد و پیامبر اکرم(ص) در این هنگام، چهل سال داشتند. پیامبر اکرم(ص)، طبق رسم خویش چند روزی بود که برای عبادت و تفکر به غار حرا آمده بودند. در روز بیست و هفتم ماه رجب بود که جبرئیل(یکی از چهار فرشته مقرب الهی و مأمور ابلاغ وحی از جانب پروردگار به پیامبران) به سوی ایشان نازل شد. او بازوی پیامبر را گرفت و تکان داد و گفت: ای محمد بخوان. پیامبر فرمود: چه بخوانم؟ جبرئیل آیات آغازین سوره علق را از جانب خداوند نازل نمود: "بسم الله الرحمن الرحیم. اقرأ باسم ربک الذی خلق. خلق الانسان من علق. اقرأ و ربک الاکرم. الذی علم بالقلم. علم الانسان مالم یعلم. به نام خداوند بخشنده مهربان. بخوان به نام پروردگارت که بیافرید. آدمی را از علق بیافرید. بخوان و پروردگار تو ارجمندترین است. خدایی که به ‌وسیله قلم آموزش داد و به آدمی آن چه را که نمی ‌دانست، آموخت."
همراه اولین نزول وحی و در لحظه بعثت، حوادثی بزرگ اتفاق افتاد که از آن جمله می ‌توان به شنیده شدن صدای ناله‌ای اشاره نمود. حضرت علی(ع) در این باره می ‌گوید: "صدای ناله شیطان را در هنگام نزول اولین وحی به آن حضرت شنیدم. عرضه داشتم: "یا رسول الله این ناله چیست؟" فرمود: "این شیطان است که از اطاعت شدن مأیوس و ناامید شده و چنین به ناله در آمده است." سپس رسول اکرم(ص) اضافه فرمود: "تو می‌ شنوی آن چه را من می ‌شنوم و می ‌بینی آن چه را که من می ‌بینم الا این که تو مقام نبوت نداری و فقط وزیر و کمک کار من هستی و از راه خیر جدا نمی ‌شوی."
همان طور که قبلاً نیز بیان شد، حضرت علی(ع) در مواقع مختلف از جمله در دوران خلوت ‌گزینی ‌های پیامبر(ص) همراه حضرت بوده‌اند و این سخن امام علی(ع) در نهج البلاغه نیز به طور خاصی بیان می‌دارد که ایشان در لحظه نزول اولین وحی، در کنار پیامبر حضور داشته‌اند. البته مطالعات تاریخی بیان می ‌نماید که تنها شخصی که در آن لحظات، پیامبر را همراهی نموده، امام علی(ع) بود و احدی جز ایشان، ادعای همراهی رسول اکرم(ص) در آن لحظات را ننموده است. جبرئیل پس از انجام وظیفه خود و ابلاغ آیات الهی، بار دیگر به آسمان بازگشت.

پیامبر(ص) پس از نزول اولین وحی
همان طور که در قسمت های پیشین اشاره شد، قبل از بعثت، به پیامبر(ص) الهاماتی می ‌شد و ایشان حالات فوق العاده‌ای داشتند. اما کیفیت نزول اولین وحی بر پیامبر(ص) و موضوع آن، به‌طور کلی با الهامات قبل از بعثت ایشان متفاوت بود. و این امر سبب شد تا حالات روحی پیامبر(ص) و در نتیجه حالات جسمانی ایشان تغییر نماید. برای این تغییر حالت دو دلیل را می ‌توان برشمرد: اولاً ایشان در هنگام نزول اولین آیات قرآن، عظمت و جلال خداوند را هر چه بیشتر احساس کردند. ثانیاً در هنگام بعثت پیامبر(ص) بار بزرگ رسالت به عهده ایشان نهاده شد و پیامبر(ص) در شرایطی موظف به ابلاغ رسالت الهی خویش به مردم گشتند که جزیرة العرب را اوضاع نابسامان اجتماعی فراگرفته بود و در چنین شرایطی واضح بود که رسول خدا(ص) پس از ابلاغ دعوت خویش نه تنها مورد تکذیب و تهمت های ناروا و آزار و اذیت مشرکین قرار می ‌گرفتند، بلکه آنان در مسیر رسیدن پیام پیامبر(ص) به سایر مردم موانع بسیاری را ایجاد خواهند نمود. مجموعه این عوامل باعث دگرگونی حالت پیامبر (ص) شد. اما خداوند نیز در این شرایط پیامبرش را تقویت نمود و ایشان را برای به انجام رساندن مسئولیت عظیم رسالتش، بیش از پیش آماده ساخت.
بازگشت از کوه حرا
پس از این پیامبر(ص) از کوه پایین آمدند و به سمت مکه و خانه خویش عازم شدند. هنگامی که به خانه رسیدند ماجرای بعثت خویش را برای همسر گرامی شان حضرت خدیجه(س) بازگو نمودند. خدیجه(س) نیز که در سال های همسری با پیامبر(ص) آثار بزرگی و پیامبری در ایشان را دیده بود، گفت: "به خدا دیرزمانی است که من در انتظار چنین روزی، بسر برده‌ام، و امیدوار بودم که روزی تو رهبر خلق و پیغمبر این مردم شوی."
نزول سوره مدثر
در همین روزهای آغازین بعثت رسول خدا(ص) بود که در هنگام استراحت ایشان، جبرئیل برای بار دیگر بر پیامبر(ص) نازل شد و آیات نخستین سوره مدثر را بر ایشان خواند که: "بسم الله الرحمن الرحیم، یا ایها المدثر، قم فأنذر، و ربک فکبر و ثیابک فطهر و الرجز فاهجر و لاتمنن تستکثر و لربک فاصبر. به نام خداوند بخشنده مهربان، ای کسی که جامه به خود پیچیده ای، برخیز و قوم خود را از عذاب خدا بیم ده و خدا را به بزرگی یاد کن و لباست را پاکیزه دار و از ناپاکی دوری گزین و بر هر کس احسان کنی ابداً منت نگذار و برای خدا صبر پیش گیر" می ‌توان گفت مفاد این سوره این است که از این پس، پیامبر(ص) باید پیوسته به فکر بیم دادن مردم از نافرمانی خداوند بوده و لحظه‌ای از آن غافل نباشد و بدین گونه بود که اولین آیه‌ های کتاب آسمانی دین اسلام به پیامبر(ص) نازل شد و ایشان از جانب خداوند به مقام رسالت برگزیده شدند.

نخستین مسلمانان
همان طور که قبلاً به آن اشاره شد، حضرت علی(ع) به دلیل نزدیکی با پیامبر(ص) در غار حرا، همراه ایشان بوده‌اند که لحظه نزول اولین وحی هم یکی از آن مواقع بوده است. پس بسیار طبیعی به نظر می‌رسد که حضرت علی(ع) که از نزدیک این وقایع عظیم و مبعوث شدن پیامبر(ص) در غار حرا، از جانب خداوند متعال را نظاره‌گر بوده‌اند، در آن جا به پیامبر(ص) ایمان آورده و به عنوان اولین مسلمانان، چه در میان زنان و چه در میان مردان یاد شوند. خود ایشان نیز در چندین خطبه(در نهج البلاغه) که در حضور عموم مسلمانان و بیشتر اصحاب پیامبر(ص) ایراد می ‌شد، می ‌فرمایند: "من بر فطرت یکتاپرستی متولد شدم و از دیگران به ایمان و هجرت سبقت گرفتم." هم چنین می ‌فرمایند: "هیچ کس قبل از من به دعوت حق روی نیاورده است." در مورد اولین زن مسلمان نیز باید گفت که به اتفاق عموم مورخان اسلام، حضرت خدیجه(س) اولین زن مسلمان بوده‌اند، چون پیامبر(ص) پس از مبعوث شدن با اولین کسی که برخورد داشته‌اند، حضرت خدیجه(س) بوده، ضمناً، همان طور که در قسمت های قبل نیز بدان اشاره شد، ایشان در گفتار خویش تلویحاً پیامبری پیامبر(ص) را تصدیق نموده اند. بعد از این دو بزرگوار می ‌توان به ابوذر غفاری که جزو اولین مسلمانان بوده نیز اشاره کرد.
بعد از بعثت
پس از بعثت رسول خدا، جبرئیل از آسمان فرود آمد، آبی از آسمان آورد و طریقه وضو گرفتن و رکوع و سجود را به پیامبر(ص) آموخت. هم چنین سایر احکام و مسائل شرعی نیز توسط جبرئیل بتدریج بر پیامبر(ص) نازل می ‌شد. رسول خدا(ص) نیز این احکام را به نخستین مسلمانان آموزش داده و آن ها هم این اعمال را انجام می‌ دادند. به عنوان مثال در مورد نماز باید گفت که حضرت علی(ع) و حضرت خدیجه(س) که اولین نمازگزاران بودند پشت سر پیامبر(ص) به جماعت ایستاده و نماز را اقامه می ‌کردند. گفته می ‌شود آن ها نماز ظهر را در کنار کعبه می ‌خواندند ولی در مواقع دیگر در جاهای دیگر این فریضه را بجای می ‌آوردند تا قریشیان متوجه آن ها نشوند. در این مدت رسول خدا(ص) بتدریج کار دعوت پنهانی خویش را آغاز کردند.
   

 
فرمایشات حضرت محمد(ص)

«خوارترین مردم کسی است که مردم را خوار شمارد

«
شجاع ترین مردم آن کس است که بر هوس خویش تسلط یابد»

«
بهترین کسب ها آن است که مرد با دست خود کار کند

«
بهترین اقسام ایمان آن است که بدانی هر جا هستی خدا با تست

«
لذت حسود از همه کس کمتر است

«
خدایا مرا به علم توانگر ساز و به حلم زینت بخش و به تقوی عزیز کن و به عافیت زیبایی ده

«
ناتوان ترین مردم کسی است که از دعا ناتوان باشد

«
پشیمان تر از همه مردم در روز قیامت، مردی است که آخرت خود را به دنیای دیگری فروخته است

«
تواضع مایه بزرگی است، تواضع کنید تا خدا شما را بزرگ کند

«
صدقه موجب فزونی مال است، صدقه دهید تا خدا مالتان را زیاد کند

«
صدقه خشم خداوند را فرو می نشاند و از مرگ بد جلوگیری می کند

«
خداوند به وسیله نیکی با پدر و مادر عمر انسان را زیاد می کند

«
نخستین چیزی که به حساب آن می رسند نماز است

«
از لجاجت بپرهیز که آغازش جهالت است و انجامش ندامت

«
از یار بد بپرهیز که ترا به او شناسند

«
استغفار وسیله محو گناهان است

«
دروغ روزی را کاهش می دهد

«
با پدران خود نیکی کنید تا فرزندانتان با شما نیکی کنند

«
پرخوری دل را سخت می کند

«
سحرخیز باشید، زیرا سحرخیزی مایه برکت است

«
کمال نیکی آن است که در نهان همان کنی که در آشکار انجام می دهی

«
به یکدیگر هدیه بدهید تا رشته محبتتان استوار شود زیرا هدیه موجب افزایش محبت می گردد و کینه و کدورت را از میان می برد

«
توبه از گناه این است که دیگر مرتکب آن نشوی

«
گشاده رویی کینه را می برد

«
بهشت با ناملایمات قرین است و جهنم با خواستنی ها همراه است

«
صدقه گناه را از بین می برد، چنانکه آب آتش را خاموش می کند

«
حیا مایه زینت است

«
تقوا مایه بزرگی است

«
بهترین برادران شما کسانی هستند که عیب هایتان را به شما آشکارا بگویند
ـ بهترین مردم کسی است که به خیرش امیدوار و از شرش در امان باشند.

-
بهترین برادران شما کسی است که عیب هایتان را به شما هدیه کند.

ـ بهترین شما کسانی هستند که قرض خود را بهتر ادا کنند.

ـ بهترین مردان امت من کسانی هستند که نسبت به خانواده خود خشن نباشند، اهانت نکنند، دلسوزشان باشند و به آنان ظلم نکنند.

ـ بهترین شما کسی است که قرآن بیاموزد و آموزش دهد.

ـ بهترین شما کسی است که خوش زبان باشد، به دیگران طعام بدهد و هنگامی که مردم
درخوابند نمازبخواند.

ـ بهترین مردم کسی است که مفید باشد، رابطه برقرار کند و یاری دهد.

ـ بهترین مردم آنست که همه کوشش خود را بکار می برد.

ویژه گی های محمد ص

کار کردن در منزل

از عایشه سوال شد:پیغمبر (ص)در منزل چه می کرد؟گفت:جامه اش را می دوخت،و نعلین خود را پینه می کرد، و کارهایی می کرد که یک مرد برای اهل خود انجام می دهد.

سپاس گزاری رسول خدا(ص)

آن حضرت نعمت های الهی را بزرگ 
می انگاشت اگر چه بسیار اندک بود.

رفتار رسول اکرم با همنشینان

پیغمبر همواره خوشرو،سهل گیر و نرمخو بود.خشونت ،تند خویی و پرخاشجویی نداشت و دشنامگویی نمی کرد،هرگز عیب جویی یا مداحی نمی کرد،از آنچه نمی پسندید تغافل می فرمود و در عین حال کسی را از خود مایوس نمی ساخت و دیگران را که بدان مایل بودند ناامید و مایوس نمی کرد،خود را از سه چیز محفوظ می داشت:مجادله کردن و پرگویی و کارهای بیهوده.

خصوصیات اخلاقی پیامبر کرم(ص)

پیامبر به افراد لحظه ای نگاه می کرد و به کسی خیره نمی شد.با هیچ کس،سخنی که مورد پسندش نبود،بیان نمی کرد.هنگام راه رفتن،همانند کسی که روی زمین شیبدار حرکت می کند،قدم ها را بر می داشت و می فرمود:بهترین شما،خوش اخلاق ترین شماست.اصحابش با حضور پیامبر،در موردی نزاع نمی کردند.

رفتار پدرانه پیامبر اکرم(ص)

خلق و خوی پیامبر(ص)آنقدر نرم بود که مردم او را برای خویش همچون پدری دلسوز و مهربان می دانستند،همه مردم نزد او از نظر حقوق در یک درجه قرار داشتند.

نگاه کردن رسول خدا(ص)
امام صادق (ع) فرمود:پیغمبر نگاه خود را میان اصحابش تقسیم می کرد و به این و آن برابر نگاه می کرد.

شکر گزاری پیامبر اکرم(ص)
 
رسول خدا(ص) فرمودند:چون افراد گرفتار را دیدید خدا را سپاس گویید طوری که آنها نشنوند و غمگین نگردند.

خشم و رضای رسول خدا(ص)

بخاطر دنیا و آنچه مربوط به دنیا بود،خشمگین نمی شد و چون غضبناک می گشت هیچ چیز آتش غضبش را فرو نمی نشانید تا وقتی که او را در راه حق یاری کنند و هرگز برای امور شخصی خود خشمگین نمی شد و برای خود جوش نمی زد.

اشاره نکردن به ابرو
رسول خدا با چشم و ابرو اشاره نمی فرمود.

رعایت ادب در مجلس پیامبر(ص)

در حضور آن بزرگوار،راجع به مطلبی نزاع نمی کردند و اگر کسی شروع به سخن گفتن می کرد، همه ساکت می شدند تا حرفش به پایان رسد و به نوبت در محضر پیامبر(ص)سخن می گفتند،اگر اهل مجلس از چیزی به خنده می افتادند پیامبر اکرم (ص)نیز می خندید و از انچه که اظهار شگفتی می کردند،پیامبر هم شگفت زده می شد.
در برابر فرد غریب بر سخن ناهنجارش شکیبایی می کرد در مقابل سخنان خشن و تند و سوالهای بی رویه مردم تحمل به خرج می داد.حتی اگر یکی از اصحاب سائل غریبی را عقب می راندند که مزاحم پیغمبر نشود ناراحت می شد و می فرمود:چون حاجتمندی را دیدید حاجتش را روا کنید.
هرگز اجازه نمی داد کسی او را بسیار ستایش کند.کلام هچ کس را قطع نمی کرد مگر آنکه از حد خود تجاوز می نمود،در این صورت یا بر می خاست یا او را از ادامه سخن نهی می فرمود.

 
خنده ی رسول خدا(ص)

بیشتر اوقات خنده هایش همان تبسم بود که دندانهایش چون دانه های باران نمایان می گشت.
پیامبر بخشنده و نازک دل بود
پیامبر همیشه متواضع بود بدون اینکه خودش را ذلیل نشان دهد.بخشنده بود،بی آنکه اسراف کند.پیامبر دل نازک بود و نسبت به همه مسلمانان مهربان بود.هرگز دست طمع به سوی چیزی دراز نکرد.

 
شوخی رسول خدا(ص)

از یونس شیبانی روایت شده است که گفت:
امام صادق از من پرسیدند:چه قدر با همدیگر شوخی می کنید؟!
عرض کردم:کم!امام فرمودند چرا شوخی نمی کنید؟شوخی کردن از خوش خلاقی است،همانا با مزاج و شوخی می توانی برادر دینی ات را خوشحال نمایی بدرستیکه رسول خدا (ص) با مردم شوخی  می فرمود تا انها را خوشحال نماید.
اهتمام به عمل کردن به وعده 
امام صادق (ع) فرمود:رسول خدا با مردی در کنار صخره ای معین قرار گذاشت تا در انتظارآن مرد بماند.گرمای آفتاب بر حضرت شدید و سخت شد اصحابش گفتند:اگر مایل باشید به سایه بروید؟
پیامبر خدا(ص) فرمود:
من با او در این مکان عده اده ام و اگر نیامد ،ترک وعده از او سر زده است.


احادیث پیامبر گرامی اسلام در خصوص بیان شخصیت حضرت فاطمه اطهر (س) و مقام زن

_
بهشت زیر پای مادران است.

_
شقاوت و سعادت هر کسی در رحم مادر پی‌ریزی میشود.

_
مادر است که با ایفای نقش تربیتی خود سعادت دنیا و آخرت فرزند را فراهم می‌کند.

_
فاطمه حورای انسیّه است و هر گاه به بوی بهشت مشتاق میشوم, فاطمه را می‌بویم.

_
هر گاه مشتاق بوی بهشت می‌شوم, فاطمه را می‌بویم.

_
دخترم فاطمه نامیده شده, زیرا که خدا او و محبت او را از آتش دور داشته.

_
من درختم و فاطمه حمل آن و علی لقاح آن و حسن و حسین میوه آنند و دوستداران اهل بیت حقیقتاً برگ بهشتی آنند.

_
هر کس فاطمه را آنگونه که حق فاطمه است, بشناسد, شب قدر را ادراک کرده است و علت نامگذاری آن حضرت به فاطمه آن است که خلایق از کنه معرفت وی بریده شدند(به کنه معرفت وی نمی‌رسند)

_
هر که او را بیازارد , مرا آزرده و هر که مرا بیازارد, خدا را آزرده است.

_
فاطمه پاره تن و نور چشم و میوه دل من است.

_
براستی که خداوند قلب و اعضای فاطمه (س) تا استخوانهایش را از ایمان و یقین آکنده ساخته است, بگونه‌ای که در طاعت خدا غرق است.

_
جهاد زن خوب همسرداری است.

_
اگر نماز نافله می‌گزاردی و پدرت تو را صدا زد, نماز را بر هم نزن و اگر مادرت تو را صدا زد آن (را) برهم بزن.

_
خداوند متعال نسبت به دختران مهربانتر از پسران است..

_
نزدیکترین شما به جایگاه من در روز رستاخیز, کسانیند که با همسرانشان بهتر (و انسانی‌تر) رفتار کنند.

_
مومن به میل همسرش غذا می‌خورد, و منافق همسرش به میل او غذا می‌خورد.
یکی از آموزه‌های رسول خدا(ص) که به صورت های مختلف در سخن و سیره ایشان تکرار شده، اعتقاد به کرامت زن است. رسولخدا(ص) فرمود: «بهترین شما، بهترینتان با خانواده است و من بهترین شما با خانواده هستم. جز کریمان زنان را تکریم نکنند و جز انسان های پست زنان را تحقیر ننمایند.»[1]
هم‌چنین ایشان فرمودند: «کامل‌ترین مؤمنان در ایمان، خوش‌خلق‌ترین آنهاست و بهترین شما خوش خلق ترین شما با زنانند».[2] و «هر کس همسری گزید، وی را تکریم کند.»[3]

محبت به زنان نشانه ایمان و اخلاق پیامبران
از رسول خدا(ص) روایت شده که «ما خاندان به هفت خصلت اختصاص یافتیم که پیشینیان آن را نداشتند و پسینیان نیز نخواهند داشت. خوش منظری، رساگویی، ‌گشاده­رویی، ‌شجاعت، بردباری، دانش، علاقه‌مندی به زنان.» هم‌چنین ایشان فرمود: «هر چه آدمی ایمانش افزایش یابد، علاقه‌اش به زنان بیشتر گردد.»[4]
 
اختیار داری زنان در امر ازدواج

ابوسلمه گوید: زنی از انصار همسر مردی از انصار بود، شوهرش در جنگ احد به شهادت رسید و از وی فرزندی داشت. عموی بچه‌اش و مردی دیگر او را از پدرش خواستگاری کردند. پدرش او را به ازدواج مرد بیگانه درآورد و عموی فرزندش را کنار گذارد. دختر نزد پیامبر آمد و گفت: پدرم مرا به ازدواج مردی درآورده که او را نمی‌خواهم. برادر شوهرم فرزندم را از من می‌گیرد. پیامبر پدرش را فراخواند و فرمود: دخترت را به ازدواج فلان مرد درآوردی؟ گفت: بلی، فرمود: تو اختیاردار ازدواج دخترت نیستی [و رو کرد به دختر و فرمود:] برو با برادر شوهرت ازدواج کن».[5]
چنانکه ملاحظه می شود، تصمیم گیری در ازدواج برای زن غیر باکره به عهده خودش می باشد و انتخاب خود زن ارجحیت بر انتخاب پدرش دارد، چرا که در فقه شیعه اذن پدر فقط در ازدواج دختر باکره شرط است.
دختری نزد پیامبر آمد و گفت: پدرم مرا به خاطر خصلت‌های شخصی به ازدواج پسر برادرش درآورده است. پیامبر(ص) اختیار را به دختر داد: آنگاه دختر گفت به این کار پدرم تن می‌دهم. خواستم زنان بدانند پدران نسبت به دختران اختیاردار نیستند.»[6]
ابن عمر دختر دایی‌اش را به ازدواج عثمان بن مظعون درآورد. مادر دختر نزد رسول خدا رفت و گفت به خدا سوگند دخترم به این ازدواج راضی نیست. رسول خدا دستور داد، دختر جدا شود و فرمود: «زن‌ها را پیش از مشورت با آنان شوهر ندهید. اگر سکوت کردند همان نشانه رضایت است. آنگاه آن دختر با مغیره بن شعبه ازدواج کرد».[7]

احترام پیامبر(ص) به دختر خویش:
رسول اکرم(ص) در زندگی خویش برای مقام و شخصیت زن احترام فراوانی قائل بود. از سخنان گهربار ایشان است که «افراد کریم و بزرگوار زنها را مورد احترام و تکریم قرار می‌دهند؛ ولی اشخاص پست و فرومایه به زنها اهانت می‌کنند و کرامت آنها را نادیده می‌گیرند».[8]
پیامبر(ص) به دختر خویش فاطمه(س) خیلی احترام می‌گذاشت. از عایشه پرسیدند: محبوب ترین مردم نزد رسول خدا(ص) چه کسی بود؟ گفت: فاطمه(س) سپس پرسیدند: محبوبترین مردان چه کسانی بودند؟ گفت: شوهرش علی(ع).[9]
 
پیغمبر اکرم وقتی می‌خواست به سفر برود، آخرین وداعش با فاطمه(س) بود، وقتی هم از سفر برمی‌گشت اول به ملاقات فاطمه(س) می‌رفت.[10]
پیغمبر می‌فرمود: «فاطمه پاره تن من است، هرکس او را دوست داشته باشد، مرا دوست داشته و هرکس او را اذیت کند مرا اذیت کرده، فاطمه عزیزترین مردم نزد من است».[11]
پیامبر بارها دست دختر خود را می‌بوسید و در برابرش برمی‌خاست و دخترش را در جای خود می‌نشانید و با این کارها برای شخصیت دخترش به طور خاص و زنان به طور عام ارزش و احترام قائل می­شدند.
 
قیس وقتی دید که پیامبر(ص) برخی دختران خود را روی زانوی خود نشانده و نوازش می‌دهد با تعجب می‌گوید: «من هیچگاه چنین کاری نکردم و در گذشته دختران زیادی نصیبم شده که همه را زنده به گور کرده‌ام». آنگاه داستان زنده به گور کردن یکی از دختران خود را شرح می‌دهد. ماجرا آن چنان رقت­آور بود که رسول خدا(ص) از شنیدن آن متأثر شد و اشک از دیدگانش جاری گشت. سپس فرمود: «کسی که به دیگران ترحم نکند، به او ترحم نمی‌شود».[12]

احترام پیامبر(ص) به همسران خویش:
رسول اکرم(ص) با همسران خود به عطوفت و عدل رفتار می‌کرد و ترجیح بین آنها قائل نمی‌شد و در مسافرتها به هر کدام از آنها قرعه اصابت می‌کرد، او را همراه خود می‌برد.[13] در منابع اهل سنت نیز از عایشه همسر پیامبر(ص) نقل شده که رسول خدا هیبت نبوت را بین خود و همسرانش سد و مانع قرار نمی‌داد، بلکه با نرمی و مهربانی بسیار رفتار می‌کرد و تندخوئی و بدزبانی همسران خود را تحمل می‌کرد، چنانچه بعضی از آنها گستاخی را به حدی رساندند که اسرار داخلی او را فاش می‌ساختند و با توطئه چینی و تبانی آزارش می‌دادند.[14]
در گزارشی از ام سلیم، مادر انس بن مالک آمده است که هنگام بازگشت مسلمانان از یکی از سفرها به مدینه، انجشه برده سیاهی که شترهای حامل زنان پیامبر(ص) را با آواز خود به جلو می‌راند، با شتاب آنها را می‌برد، پیامبر(ص) خود را به این برده رساند و فرمود: «ای انجشه در حرکت دادن این شیشه‌های شکننده احتیاط کن».[15]
بی‌شک عزت و احترامی که زنان بعد از اسلام پیدا کردند، مرهون تلاش‌ها و زحمت‌های رسول­اکرم(ص) است. آن حضرت تلاش فراوانی کرد که نگرش مردان را نسبت به زنان تغییر دهد و آن گونه که شایسته است اصلاح کند و هم زنان را به قدر و منزلت خویش واقف گردانند.






وظایف مسلمانان در برابر پیامبر (ص)
از مسائلى که قرآن به آن اهمیت خاصى داده است، وظیفه جامعه اسلامى نسبت به پیامبر گرامى است، ما در این بخش به وظایف دهگانه‏ اى که قرآن از آنها یاد مى ‏کند، اشاره مى ‏کنیم و تشریح خصوصیات این وظائف از قلمرو بحث ما بیرون است .

1-
اطاعت از پیامبر (ص)

پیامبر گرامى را از آن نظر که وحى الهى را از مقام ربوبى دریافت مى‏ کند، نبى (آگاه از اخبار غیبى) و از آن نظر که مأمور به ابلاغ پیامى از جانب خدا به مردم است، رسول مى‏ نامند، پیامبر در این دو مقام، فاقد امر و نهى و اطاعت و عصیان است و وظیفه‏ اى جز پیام‏گیرى و پیام رسانى ندارد و لذا قرآن درباره او مى ‏فرماید:

«
ما على الرسول الا البلاغ و الله یعلم ما تبدون و ما تکتمون (مائده /99): براى رسول وظیفه‏ اى جز ابلاغ نیست و خدا از آنچه که آشکار مى ‏سازید و یا پنهان مى ‏دارید، آگاه است».

اگر قرآن در قلمرو رسالت، براى رسول حق اطاعت قائل مى‏ شود و مى ‏فرماید: «و ما ارسلنا من رسول الا لیطاع باذن الله (نساء /64): هیچ رسولى را اعزام نکردیم مگر اینکه به فرمان خدا، از او اطاعت شود»، مقصود اطاعت طریقى است نه موضوعى، یعنى به پیام هاى او گوش فرا دهند و به گفته‏ هاى او مانند انجام نماز و پرداخت زکات جامعه عمل بپوشانند، انجام چنین وظایفى در حقیقت، اطاعت فرمان خدا است، نه اطاعت پیامبر، هر چند به صورت ظاهر اطاعت پیامبر نیز به شمار مى ‏رود و قرآن ماهیت این نوع اطاعت ها را در آیه دیگر به صورت روشن بیان مى‏ کند و مى ‏فرماید: «من یطع الرسول فقد اطاع الله (نساء /80): هر کس رسول را فرمان برد، خدا را فرمان برده است».

بنابراین، در بعضى از موارد که قرآن براى رسول به عنوان رسالت حق اطاعت قائل شده است، اطاعت حقیقى او نیست، بلکه اطاعت خدا است و به گونه ‏اى به او نیز نسبت داده مى‏ شود از این جهت قرآن شخصیت رسول را از «مقام رسالت» چنین ترسیم مى ‏کند:

«
انما انت مذکر لست علیهم بمصیطر (غاشیه /1-22): یادآورى کن تو تذکر دهنده‏اى، نه مسلط بر آنها».

در قلمرو اطاعتدر حالى که رسول گرامى یادآور و آموزنده و پیام رسانى بیش نیست، گاهى از جانب خدا داراى مقام امامت شده و «مفترض الطاعه» مى‏ گردد که با توجه به آن، خود شخصاً داراى مقام امر و نهى مى‏ شود.

در این قلمرو، پیامبر فقط گزارشگر وحى، و پیام رسان الهى نیست، بلکه رئیس دولت اسلامى است که براى تنظیم امور امت، باید به نصب و عزل فرماندهان و قاضیان و اعزام سپاه و عقد معاهدات بپردازد.

رسول گرامى آنگاه حقیقتاً داراى امر و نهى مى‏ گردد که از طرف خدا به عنوان زمامدار مسلمانان، قاضى و داور آنان، و مدیر کلیه شئون اجتماعى و سیاسى و اقتصادى و دینى معرفى گردد؛ در این هنگام است که او علاوه بر اطاعت طریقى، داراى حق اطاعت موضوعى مى‏ گردد که فرمانبر از دستورات او مایه پاداش، و نافرمانى موجب کیفر مى‏ گردد.

قرآن روى اطاعت پیامبر در موارد زیادى تکیه مى‏ کند و بر مفسر محقق لازم است میان دو نوع اطاعت (طریقى و موضوعى) فرق بگذارد و آیات را بر دو نوع تقسیم کند.

الفگروهى که بر اطاعت رسول فرمان مى ‏دهند و قرائن گواهى مى‏ دهد که مقصود از اطاعت او، همان انجام دستورات الهى است که او تبلیغ مى‏ کند، مانند انجام فرائض و دورى از محرمات در این صورت اطاعت رسول راهى است براى اطاعت خدا، و خود رسول در حقیقت، اطاعت و عصیانى ندارد.

بگروهى که او را به عنوان «اولى الامر» و فرمانده و قاضى و داور معرفى مى ‏کند و دست او را در تنظیم امور اجتماع باز نهاده و به او حق امر و نهى مى‏ دهد در چنین مواردى، اطاعت او خود، موضوعیت پیدا مى‏ کند و داراى احکام و خصایص مى ‏گردد.

آیات مربوط به بخش نخست به خاطر کثرت، نیاز به بیان ندارد، آیات مهم مربوط به بخش دوم است که برخى را یادآور مى‏ شویم:
اطیعو الله و اطیعوا الرسول و اولى الامرمنکم (نساء /59) : خدا را اطاعت کنید و رسول و صاحبان فرمان از خود را اطاعت کنید».

شکى نیست که رسول در آیه، خود از افراد «اولى الامرمنکم» مى ‏باشد و به خاطر احترام بیشتر از وى، جداگانه از او نام برده شده، و (اولى الامر» زمامداران واقعى جامعه اسلامى هستند که از جانب خدا به این مقام نائل شده‏اند و به خاطر داشتن چنین مقامى، داراى امر و نهى واقعى بوده و براى خود اطاعت و عصیانى دارند.

2- «
فلا و ربک لا یومنون حتى یحکموک فیما شجربینهم ثم لا یجدوا فى انفسهم حرجا مما قضیت و یسلموا تسلیماً (نساء /65): چنین نیست، سوگند به پروردگار تو، مؤمن نخواهند بود مگر این که تو را در اختلاف هاى خود داور قرار دهند آنگاه از داورى تو در دل، احساس ناراحتى نکنند و کاملاً تسلیم گردند».

در این مورد رسول خدا به صورت قاضى و داورى، تجلى نموده و براى حفظ نظام داراى مقام امر و نهى خواهد بود و اگر مطاع نباشد و دستورهاى او اجراء نگردد، داورى مختل، و هرج مرج بر جامعه حاکم مى ‏گردد.

3- «
فلیحذر الذّین یخالفون عن امره ان تصیبهم فتنه او یصیبهم عذاب الیم (نور /63): آنان که با فرمان پیامبر مخالفت مى ‏ورزند از آن بترسند که فتنه و یا عذاب دردناکى دامن گیر آنان گردد».

جمله «عن امره» حاکى از آن است که پیامبر در این چشم انداز گذشته بر مقام تبلیغ و تبیین شریعت، امر و فرمان دارد که مخالفت آن، داراى واکنش سختى است .

مؤید مطلب، این است که آیه مربوط به مسأله جهاد و حضور در میدان نبرد است در این شرایط پیامبر، مبلغ احکام نیست، بلکه فرمانده «واجب الطاعه» است که باید دستورهاى او مو به مو مورد اجرا قرار گیرد.

4- «
انما المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله و اذا کانوا مع على امر جامعه لم یذهبوا حتى یستا ذنوه ان الذّین یستا ذنوک اولئک الذین یؤمنون بالله و رسوله فاذا استاذنوک لبعض شانهم فأذن لمن شئت منهم و استغفرلهم الله ان الله غفور رحیم» (نور /62). «مؤمنان واقعى کسانى هستند که به خدا و رسول ایمان دارند و اگر در امر مهمى با او باشند بدون اذن او به جایى نمى‏روند. آنان که از تو اذن مى‏گیرند آنها کسانى هستند که به خدا و رسول او ایمان آورده‏اند در این صورت هرگاه برخى از آنان براى کارهاى خود اجازه بگیرند، به آن کس که بخواهى اذن بده و براى آنان طلب آمرزش کن، خدا بخشاینده و رحیم است».

الزام به استجازه به هنگام ترک میدان نبرد و یا به هنگام ترک مجلس که براى مشورت درباره امر مهمى برگزار شده، نشانه مقام و منصب خطیر رسول گرامى است که حرکات و سکنات افراد باید زیر نظر او صورت پذیرد.

5- «
النبى اولى بالمؤمنین من انفسهم (احزاب /6): پیامبر به مؤمنان از خود آنان اولى است» این نوع اولویت که در هیچ تشریعى در جهان نظیر آن دیده نشده است، از جانب «مالک النفوس» به پیامبر افاضه شده که از آن در مصالح جامعه اسلامى بهره بگیرد، و افراد به فرمان هاى او گوش فرا دهند و خواست او را بر خواست خود مقدم بدارند و مفاد این آیه در همین سوره به صورت روشن نیز وارد شده چنانکه مى‏فرماید:

6- «
و ما کان لمؤمن ولا مومنه اذا قضى الله و رسوله امر ان یکون لهم الخیرة من امرهم و من یعص الله و رسوله فقد ضل ضلالاً مبیناً» (احزاب /36).

«
بر هیچ مرد و زن مؤمن آنگاه که خدا و پیامبر او در موردى فرمان دادند هیچ نوع اختیارى در کارشان نیست هر کس که خدا و رسول او را مخالفت کند، آشکارا گمراه شده است».

دادن چنین قدرت و موقعیتى بر پیامبر نشانه دعوت به حکومت فردى و استبدادى شخص نیست زیرا اگر پیامبر خدا یک فرد عادى بود، طبعاً دادن چنین قدرتى به او، جز استبداد و حکومت فرد بر جمع چیز دیگرى نبود، در حالى که او چنین نیست او یک فرد وارسته از هر نوع خودخواهى است که جز رضاى خدا خواهان چیزى نیست، او در رفتار و گفتار خود، به وسیله «روح القدس» تأیید شده و از هر لغزشى مصون مى‏ باشد در این صورت امر و فرمان او مظهر فرمان خداست که از زبان او به مردم ابلاغ مى‏گردد




در این شب دعا رد نمیشود



ناگفته نماند که در همین روایتها به اعمال و اذکاری اشاره شده که بخشی از آن را می توانید در کتاب شریف مفاتیح الجنان یافته و عمل کنید. آنچه در این نوشتار خواهد آمد بیشتر بیان ارزش این مقطع زمانی و برخی رخدادهای آن در آیینه روایات است.
 
شب نیمه شعبان، شبی که خدا آن را برگزیده است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:
خداوند در میان همه آفریده‏هایش برگزیده‏هایى دارد. او از میان سرزمین‏ها برگزیده‏هایى دارد و از میان شب‏ها برگزیده‏هایى و از میان روزها برگزیدهایى دارد و از میان ماه‏ها برگزیده‏هایى دارد ...
و اما برگزیده‏ هاى خدا از میان سرزمین ‏ها، مکه و مدینه و بیت‏المقدس هستند؛ برگزیده‏ هاى او از میان شبها، شبهاى جمعه، شب نیمه شعبان، شب قدر، شب دو عید فطر و قربان هستند؛ برگزیده‏هاى او از میان روزها روزهاى جمعه و عیدها هستند؛ برگزیده‏ هاى او از میان ماه‏ ها رجب، شعبان و ماه رمضان هستند.[1]
عنایتهای الهی در شب و روز نیمه شعبان
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:
«أربَعٌ لَیالیهِنَّ کأَیّامِهِنَّ و أیّامُهُنَّ کلَیالِیهِنَّ، یُبِرُّ اللّهُ فیهِنَّ القَسَمَ و یُعتِقُ فیهِنَّ النَّسَمَ و یُعطی فیهِنَّ الجَزیلَ:»
چهار شب است که شب‏هایش همانند روزهایش و روزهایش همانند شب‏هایش است؛ [یعنى‏] خداوند در آنها، خواسته‏ها را برمى‏آورد، افراد را آزاد مى‏کند، و پاداش فراوان مى‏دهد:
 «لَیلَةُ القَدرِ وصَباحُها، ولَیلَةُ عَرَفَةَ وصَباحُها، ولَیلَةُ النِّصفِ مِن شَعبانَ‏ وصَباحُها، ولَیلَةُ الجُمُعَةِ وصَباحُها»
شب قدر و روز آن، شب عرفه و روز آن، شب نیمه شعبان و روز آن، و شب جمعه و روز آن[2]

شب نیمه شعبان، همتای شب قدر

امام رضا علیه السلام فرمود:
«کانَ أمیرُ المُۆمِنینَ علیه‏السلام لا یَنامُ ثَلاثَ لَیالٍ: لَیلَةَ ثَلاثٍ و عِشرینَ مِن شَهرِ رَمَضانَ و لَیلَةَ الفِطرِ و لَیلَةَ النِّصفِ مِن شَعبانَ و فیها تُقسَمُ الأَرزاقُ وَ الآجالُ و ما یَکونُ فِی السَّنَة»
امیر مۆمنان علیه‏السلام سه شب را نمى‏خوابید: شب بیست و سوم ماه رمضان، شب عید فطر و شب نیمه شعبان. در این شبها، روزى ‏ها و اجل‏ ها و آنچه در طول سال خواهد شد، تقسیم مى‏شوند.[3]
توضیخ: با استفاده از آیات[4] و روایات[5] روشن می شود که شب نیمه شعبان با اینکه در مقام ارزش و اهمیت همتای شب قدر است؛ اما شب قدر و شب نزول قرآن نیست و آن شب فقط در ماه رمضان است.
 
امید بخشش برای همه هست جز دو گروه

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:
«إنَّ اللّهَ لَیَطَّلِعُ فی لَیلَةِ النِّصفِ مِن شَعبانَ، فَیَغفِرُ لِجَمیعِ خَلقِهِ إلّا لِمُشرِک أو مُشاحِنٍ»
خداوند در شب نیمه شعبان، اعمال بندگانش را ملاحظه مى‏کند و همه خلقش را مى‏آمرزد، جز شخص مشرک یا کینه‏توز.[6]
توضیح: بر اساس آیات[7] این دو گروه نیز اگر به واقع توبه کنند مشمول رحمت و بخشش الهی خواهند شد.
 
ذکر در سجده

کانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله یَدعو وهُوَ ساجِدٌ لَیلَةَ النِّصفِ مِن شَعبانَ، یَقولُ: «أعوذُ بِعَفوِک مِن عِقابِک، وأعوذُ بِرِضاک مِن سَخَطِک، وأعوذُ بِک مِنک، جَلَّ وَجهُک»
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در شب نیمه شعبان، در سجده دعا مى‏کرد و مى‏گفت: «از کیفرِ تو، به عفو تو پناه مى‏برم و از ناخشنودى‏ات به خشنودى‏ات پناه مى‏برم و از تو، به خودت پناه مى‏برم، اى ذاتت پُرشکوه!»[8]

دعا رد نمی شود

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:
«خَمسُ لَیالٍ لا تُرَدُّ فیهِنَّ الدَّعوَةُ: أوَّلُ لَیلَةٍ مِن رَجَبٍ و لَیلَةُ النِّصفِ مِن شَعبانَ و لَیلَةُ الجُمُعَةِ و لَیلَةُ الفِطرِ و لَیلَةُ النَّحر»
پنج شب است که دعا در آنها رد نمى‏شود: نخستین شب از ماه رجب، شب نیمه شعبان، شب جمعه، شب عید فطر و شب عید قربان.[9]
 
عنایتهای ویژه

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:
«إذا کانَ لَیلَةُ النِّصفِ مِن شَعبانَ فَقوموا لَیلَتَها، و صوموا یَومَها، فَإِنَّ اللّهَ تَعالى یَقولُ: ألا مِن مُستَغفِرٍ فَأَغفِرَ لَهُ؟ ألا مِن مُستَرزِقٍ فَأَرزُقَهُ؛ ألا مِن سائِلٍ فَاعطِیَهُ؟ ألا کذا؟ حَتّى یَطلُعَ الفَجرُ»
هر گاه شب نیمه شعبان رسید، آن شب را به عبادت بگذارنید و روزش را روزه بگیرید؛ زیرا خداوند متعال مى‏فرماید: «آیا آمرزش‏خواهى هست تا او را بیامرزم؟ آیا روزى ‏خواهى هست تا او را روزى دهم؟ آیا درخواست کننده‏اى هست تا به او عطا کنم؟ آیا چنین، آیا چنان؟»، تا آن گاه که سپیده بزند.[10]
 
برنامه خانوادگی امام سجاد علیه السلام در نیمه شعبان

زید فرزند امام سجاد علیه السلام نقل می کند:
«کانَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام یَجمَعُنا جَمیعا لَیلَةَ النِّصفِ مِن شَعبانَ، ثُمَّ یُجَزِّئُ اللَّیلَ أجزاءً ثَلاثَةً، فَیُصَلّی بِنا جُزءا، ثُمَّ یَدعو ونُۆَمِّنُ عَلى دُعائِهِ، ثُمَّ یَستَغفِرُ اللّهَ ونَستَغفِرُهُ ونَسأَلُهُ الجَنَّةَ حَتّى یَنفَجِرَ الصُّبح»‏

امام زین العابدین علیه السلام در شب نیمه شعبان، همه ما را جمع مى‏کرد. آن گاه، شب را به سه بخش تقسیم مى‏کرد: در یک بخش، با ما نماز مى‏خواند، آن گاه، دعا مى‏کرد و ما «آمین» مى‏گفتیم. سپس از خدا آمرزش مى‏طلبید و ما هم آمرزش مى‏طلبیدیم و بهشت را از او درخواست مى‏کردیم، تا آن گاه که سپیده صبح مى‏دمید[11]
 
زیارت امام حسین علیه السلام

أحمد بن محمّد بن أبی نصر بَزَنطی نقل می کند: از امام رضا علیه السلام پرسیدم: در چه ماهى حسین علیه السلام را زیارت کنیم؟ فرمود:
«فِی النِّصفِ مِن رَجَبٍ وَالنِّصفِ مِن شَعبانَ» ؛ «در نیمه رجب و نیمه شعبان»[12]
همو در روایتی دیگر نقل می کند: از امام رضا علیه السلام در باره فضیلت زیارت نیمه رجب و شعبان پرسیدم. امام علیه السلام آن قدر برای آن، پاداش و اجر شمرد که حدّ و مرز ندارد[13]
در روایتی از امام صادق علیه السلام  می خوانیم که فرمود: هنگامى که اوّل شعبان مى‏شود، منادى‏اى از زیر عرش، فریاد بر مى‏آورد:
« یا وَفدَ الحُسَینِ، لا تَخلوا لَیلَةَ النِّصفِ مِن شَعبانَ مِن زِیارَةِ الحُسَینِ علیه السلام، فَلَو تَعلَمونَ ما فیها لَطالَت عَلَیکمُ السَّنَةُ حَتّى یَجی‏ءَ النِّصف‏»
اى میهمانان حسین! شب نیمه شعبان، از زیارت حسین علیه السلام جا نمانید که اگر مى‏دانستید چه در آن است، سال بر شما طولانى مى‏نمود [و دیر مى‏گذشت‏] تا این که نیمه شعبان بیاید.[14]
امید است پیروان قرآن و اهل بیت علیهم السلام با انجام عبادت های توصیه شده، از این روز و شب آن بهره کافی برده و از آن توشه ای ارزشمند برای زندگی دنیا و آخرت خود برگیرند. حسن کار به این است که در این ضیافت الهی، دیگر مومنین را از یاد نبرده و در خلوت عابدانه خود آنها را به دعایی بهره مند سازند.



تا چه زمان فرصت داریم توبه کنیم ؟
دو چیز در زمین مایه ی امان از عذاب خدا بود: یکی از آن دو برداشته شد، پس دیگری را دریابید و بدان چنگ بزنید. اما امانی که برداشته شد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بود، و امان باقیمانده، استغفار کردن است .

«کان فی الأرض فان مِن عذاب الله، و قَد رُفِعَ أحَدُهُما، الآخَرَ فَدُونَکُمُ فتمسکوا بِهِ: أمّا الأمانُ الّذی رُفِعَ فَهُوَ رسولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله)؛ و أمّا الأمانُ الباقی فالإستغفار. قال الله تعالی: و ما کان الله لیعذبهم و أنت فیهم و ما کان اللهُ معذّبَهُم و هُم یَستَغفِرون»1
ش
امیر بیان علی (علیه السلام) در این بخش از کلام حکیمانه ی خویش از عذاب دردناک الهی و اموری که ما در برابر آن ایمنی می بخشد، سخن به میان آورده و در این باره می فرماید: «دو چیز در زمین مایه ی امان از عذاب خدا بود: یکی از آن دو برداشته شد، پس دیگری را دریابید و بدان چنگ بزنید. اما امانی که برداشته شد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بود، و امان باقیمانده، استغفار کردن است، که خدای بزرگ به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: خدا آنان را عذاب نمی کند، در حالی که تو در میان آنهایی، و عذابشان نمی کند مادامی که استغفار می کنند». انفال/33

فرمایش گهربار مولای متّقیان علی (علیه السلام) بیانگر آن است که توبه و استغفار در حقیقت پناهگاه مستحکمی است که انسان می تواند در پناه آن، خویشتن را از اسارت شیطان و هوای نفس رهانیده و از عذاب خانمان سوز الهی نجات بخشد.

در روایتی ششمین اختر تابناک آسمان ولایت و امامت، امام صادق (علیه السلام) پیرامون «توبه» می فرماید: «التوبة حبل الله و مدد عنایته، و لا بدّ للعبد مِن مداومة التوبة علی کل حال»2: توبه ریسمان الهی است که به وسیله ی آن مجرمان و گنهکاران به رحمت الهی نزدیک و مشمول لطف و عنایت پروردگار عالم می شوند: بنابراین انسان در زندگی همواره باید بر توبه و انابه مداومت داشته باشد.

با توجه به فرمایش امام صادق (علیه السلام) می توان این گونه نتیجه گرفت که: بهترین وسیله ای است که می تواند انسان را از هجوم لشگریان شیاطین و گناهان خانمانسوز رهایی بخشید توبه است.

در اثر توبه انسان می تواند در حریم امن الهی قرار گرفته و آتش خشم و غضب خداوند متعال را با قطرات اشک ندامت و پشیمانی فرونشاند و به فلاح و رستگاری دست یابد.

امیرالمومنین علی (علیه السلام) در یکی از سخنان زیبا و دلنشین خود در مورد نقش بسیار ارزنده ی توبه چنین می فرماید: «لا شفیعَ اَنجَحُ مِن التوبة»3: هیچ شفاعت کننده ای، کار سازتر از توبه نیست.

چگونه توبه کنیم؟!
نکته ی حائز اهمیت پیرامون موضوع «توبه» آن است که انسان توبه کاری که به عفو و بخشش الهی امید بسته، باید بداند به منظور دست یافتن به توبه ی واقعی هرچه سریعتر باید به ترک گناه و انجام دستورات الهی اقدام نماید، چرا که گناه بزرگترین سدّی است که بر سر راه خوشبختی او قرار گرفته، و از سعادت ابدی او را محروم می سازد. در واقع در اثر گناه، پل ارتباطی انسان با خدا قطع می شود و در نتیجه انسان به شدّت مورد خشم و نفرت خداوند بی همتا قرار می گیرد.

در روایتی امام صادق (علیه السلام) درباره ی چگونگی و کیفیّت توبه ای که عامه ی مردم باید به آن بپردازند، چنین می فرماید: «کیفیّت توبه ی عوام و طریق رجوع آنها از تقصیر، این است که: به آب حیات، باید باطن خود را از لوث گناه و معصیت شست و شو دهند، و به تقصیر خود اعتراف کنند، و از کرده ها و گفته ها پشیمان و  نادم باشند، و از عمر باقیمانده خائف و ترسناک باشند، که مبادا گناه دیگری مرتکب شوند و گناه را سهل و آسان نگیرید که سهل گرفتن گناه موجب کسالت و بی اعتنایی به توبه است. و به گریه ی خود و تأسف بر آنچه از طاعات و عبادات از او فوت شده ادامه دهد، و نفس خود را از تمایلات نفسانی و خواهش های شیطانی بازدارد. و از پروردگار پناه خواهد، تا او را در مقام توبه پایدار و ثابت قدم کرده و از برگشت به روش گذشته و اعمال سوءسابق حفظ نماید...»4

خدا توبه کاران را دوست دارد!
انسان گنهکار باید بداند که اگر بتواند به فضای عرشی توبه و انابه قدم نهاده و از این طریق به فیض عظیم اتصال به حضرت حق و آشتی با آن یگانه خالق هستی دست یابد، بی تردید نظر رحمت الهی را به سوی خود جلب نموده و از فضای عطرآگین محبّت و دوستی خداوند مهربان بهره مند خواهد گشت.

در روایتی امام رضا (علیه السلام) از قول پدران بزرگوار خویش و آنها نیز از رسول گرامی اسلام روایت می کند که ایشان فرمود: «مثل المۆمن عندالله عزوجل کمثل ملک مقرّب و اِنّ المۆمن عندالله عزّوجلّ اعظم مِن ذلک، و لیس شیءٌ اَحَبُّ إلی الله مِن مۆمن تائب أو مۆمنة تائبة»5 مثل مومن نزد خداوند عزّوجلّ همچون فرشته ی مقرّب است، و همانا مۆمن نزد پروردگار عظیم تر است از فرشته ی مقرّب، و چیزی نزد خداوند محبوبتر از مرد مۆمن و زن مۆمنه ی توبه کننده نیست.

محبّت و دوستی خداوند نسبت به انسان توبه کار، به اندازه ای وسیع و گسترده است که درک حقیقت آن برای ما امکان پذیر نیست.

در روایتی پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از این محبّت و دوستی سخن به میان آورده و در این باره به زیبایی می فرماید: «خداوند از توبه ی بنده ی گنهکارش از عقیمی که دارای فرزند می شود و نیز از کسی که گمشده اش را بیابد و نیز از تشنه ای که بر چشمه ی آبی وارد شود خوشحال تر است.»6
بنابراین بیاییم با پشت پا به گذشته ی تاریک خویش و بی اعتنایی به وسوسه های دلفریب شیطان، روی به درگاه الهی نموده، و با توبه و انابه چراغ آشتی با حضرت حق را در خانه ی قلب خویش روشن نماییم.

ورود بر خدای کریم
مردی حکیم از گذرگاهی عبور می کرد، دید گروهی می خواهند جوانی را به خاطر گناه و فساد از منطقه بیرون کنند و زنی از پی او سخت گریه می کند. پرسیدم این زن کیست؟ گفتند: مادر اوست، دلم رحم آمد و از او نزد جمع شفاعت کردم و گفتم: این بار او را ببخشید، اگر به گناه و فساد بازگشت بر شماست که او را از شهر بیرون کنید. حکیم می گوید: پس از مدّتی به آن ناحیه بازگشتم. در آنجا از پشت در، صدای ناله شنیدم، گفتم شاید آن جوان را به خاطر ادامه ی گناه بیرون کردند و مادر از فراق او ناله می زند. در خانه را زدم، مادر در را باز کرد، از حال جوان جویا شدم. گفت: از دنیا رفت ولی چگونه از دنیا رفتنی؟! وقتی اجلش نزدیک شد گفت: مادر، همسایگان را از مردن من آگاه نکن، من آنان را آزرده ام و آنان مرا به گناه سرزنش کرده اند، دوست ندارم کنار جنازه ام حاضر شوند، خودت عهده دار تجهیز من شو و این انگشتر را که مدّتی است خریده ام و بر آن «بسم الله الرحمن الرحیم» نقش است با من دفن کن و کنار قبرم نزد خدا شفاعت کن که مرا بیامرزد و از گناهانم درگذرد. به وصیتش عمل کردم، وقتی از دفنش برگشتم، گویی شنیدم که می گفت: مادر برو آسوده باش، من بر خدای کریم وارد شدم.7 

No comments:

Post a Comment